تغییر "اولویت ها" با شیب ملایم (۱)( عبرت و عاقبت مذاکره با آمریکا _ برجام )
سالگشت " پیام قطعنامه " امام و تقارن آن با سالگشت تخیلات برجامی _ نشست ( تعامل با جهان یا جهانخوار؟)_ ۱۳۹۳
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت دوستان عزیز سلام عرض میکنم. دوستان این عنوان را پیشنهاد کردند و بنده پذیرفتم که یک بحثی در حوزه سیاست بینالملل و روابط جهانی و خارجی انقلاب اسلامی و صفبندی جهانی که وجود دارد صحبت کنیم. یک بحثی در حول و حوش این صفبندی و مبانی تئوریک و نظری دو طرف از جهاتی و نقش این طرف در حوزه جبهه مقاومت جهانی صحبت کنیم. البته ترجیح میدادم بیشتر یک بحث رسانهای بکنم. چون دوستان رسانهای هستند و این بحث هم البته بحث مهمی است. یک بعد رسانهای هم دارد که من از همین بعد رسانهای این بحث را شروع میکنم و بعد وارد ابعاد دیگر میشوم. آن چه که عرض میکنم بر اساس یادداشتهای علنی و مقالات نظریهپردازان رسانهای و دیپلماتیک غرب در حوزه روابط بینالملل و نحوه تأثیرگذاری بر افکار و ارادههای بینالمللی نوشته و گفتهاند. چند اصل اعلام شده یا اعلام نشده بر رفتار جبهه استکبار و استعماری و در رأس آن آمریکا و صهیونیستها وجود دارد که من اینها را در قالب دو جمله کلی و دو گزاره اشاره میکنم. یکی اینکه با زبان عمل یا زبان رسانهای یا دیپلماتیک میگویند ما تعیین میکنیم که جهان چگونه بیندیشد، چگونه سخن بگوید یا نگوید. چه چیزهایی را بگوید و چه چیزهایی را نگوید. چه چیزهایی در سطح افکار عمومی در دنیا در رسانهها گفته بشود و چه چیزهایی گفته نشود و اگر قرار است گفته بشود چگونه گفته بشود. دوم اینکه ما برای جهان تعیین میکنیم که چه رفتاری داشته باشند و چه رفتاری را نکنند. ما برای جهان قانون مینویسیم. اینها دو اصل کلی است که من بحث را از این دو اصل شروع میکنم که چگونه اینها را در جهان اعمال میکنند. میگویند ما تعیین میکنیم رسانهها در جهان چه بگویند و چگونه بگویند، ما تعیین میکنیم که دولتها و قدرتها و حکومتها در جهان چگونه عمل کنند. در مورد بعد اول که تعبیر دیگری از تهاجم رسانهای یا تهاجم فرهنگی در بعد رسانهای است یکی از روشهای اینها که ما گاهی غفلت میکنیم این است که گمان میکنیم وقتی گفته میشود تهاجم رسانهای یا فرهنگی منظور این است که یک مرتبه توپخانههای رسانهای خیلی آشکارا و مستقیم به مبانی ما حمله بکنند. مثلاً شما میگویید خدا هست و آنها بگویند خدا نیست. شما پیغمبر هست و آنها بگویند پیغمبر نیست. شما بگویید اسلام حق است و آنها بگویند اسلام باطل است. شما بگویید اخلاق باید رعایت بشود و آنها بگویند اخلاق نباید رعایت شود. این نگاه عوامانه و نادرستی در مورد تهاجم فرهنگی و رسانهای است. در مباحث تئوریک رسانهای و آموزش رسانه و اینکه رسانه استعماری در جهان چگونه افکار عمومی جهان را کنترل کند به صراحت گفتهاند و نوشتهاند و آموزش میدهند که لازم نیست عناصر یک گفتمان و گفتار تماماً منهدم بشوند یا تغییر بکنند. امر دائر بین اثبات و نفی و اثبات و انکار نیست. بلکه کافی است عناصر فرهنگی در یک جامعه یا در جامعه جهانی همان عناصر باشند ولی چینش آنها تغییر کند. یعنی تغییر ماهیت عریان لازم نیست. تغییر چینش مؤلفههای یک فرهنگ کافی است. به این معنا که اولویتها را تغییر بده. لازم نیست چیزی را حذف کنی. یک راه این است. لازم نیست شما در یک جامعه تمام محکمات و خط قرمزهای اینها را برداری و به جای آن خط سبز و خط سفید بگذاری یا خط سفیدها را برداری و به جای آنها خط قرمز بگذاری. نه، بگو ما با فرهنگ شما و با اجزای این فرهنگ و حتی با ترکیب کلی آن مشکلی نداریم. همانهایی که تا حالا بوده خوب است. اعتقادات شما همان اعتقادات باشد. مذهب شما سر جای خودش هست، زیارت هست، دعا هست، ازدواج و طلاق و شادی و غم و مسافرت و تفریحات و تغذیه و رژیم پوشش و همه اینها هست و ما هیچ کدام را صریحاً انکار نمیکنیم. ولی وقتی مسیر را تغییر دادی، وقتی جهتگیری را تغییر دادی اولویتها تغییر میکند. جای مهم و اهم عوض میشود. جامعه خاص و جامعه جهانی و مردم در دنیا فکر میکنند همان مسیری که خودشان میرفتهاند به طور طبیعی در حال طی شدن است. چون به دور و اطراف نگاه میکنند و میبینند همه آن چیزهایی که قبلاً بود هنوز هم هست. چیزهایی که قبلاً بد بود هنوز هم اجمالاً بد است. هنوز هم به دنبال همان چیزهایی هستیم که قبلاً بودیم. حالا کسانی بیشتر و کسانی کمتر. احساس نمیشود که چه تغییراتی اتفاق میافتد. میگویند فرق انقلاب و استحاله همین است. منظورم فقط انقلاب به مفهوم سیاسی نیست، انقلاب به معنای لغوی به معنی زیر و رو شدن همه چیز است. اما استحاله به معنی تحول بیسر و صدا و تحول صامت است. مثل بمبهای معمولی با بمب میکروبی و شیمیایی است. وقتی فرد هدف بمب شیمیایی قرار بگیرد ممکن است خودش نفهمد. خیلی دردش نمیگیرد. احساس میکند یک چیز جزئی بود و تمام شد. در حالی که تازه شروع شده است. در جنگهای معمولی ترکش که میخوری تمام شده و بعد از آن باید آثارش برطرف بشود. یا رفتهای و یا ماندهای. اگر ماندهای باید معالجه را شروع کنی. ولی در بمب شیمیایی وقتی که فکر میکنی تمام شده تازه شروع شده است. آثارش را بعد میگذارد. صدایش بعداً در میآید. این فرق انقلاب و استحاله است. این فرق مبارزه رو در روی رسانهای و فرهنگی با آن چیزی است که اسمش را تهاجم فرهنگی و رسانهای و از این قبیل مسائل میگذارند. چرا در سطح رسانه اینطور است؟ اینها میگویند ما باید اولویتها و چینش عناصر هر فرهنگی را طوری از طریق رسانه و از طریق کار روی افکار عمومی و آموزش و پرورش و بحثهای خاص روشنفکری و بحثهای عام و بحثهای دانشگاهی و علوم اجتماعی و انسانی و فیلم و هالیوود و موسیقی و اخبار و شبکههای خبری و مدیریت خبری تغییر بدهیم که مخاطب جهانی ما بدون اینکه احساس کند ما یک چیزی به مغز او فرو میکنیم، بدون اینکه عصبانی بشود و واکنش صریح و سریع نشان بدهد، عملاً بعد از یک مدتی طوری فکر کند که ما میخواهیم فکر کند. یعنی با ما همذاتپنداری کند. به جای ما فکر کند. مثل ما ارزشگذاری کند. از چشم ما به عالم نگاه کند. با گوش ما خبرها را بشنود. با قلب ما احساس کند و با مغز ما بیندیشد. این یک اصل است که جبهه کفر و استکبار در حوزه رسانه و فرهنگسازی چگونه عمل میکند. حالا اینکه جبهه مقاومت باید در برابر این جریان چه کار بکند را در بخش دوم عرض میکنم که دقیقاً باید دید دشمن روی کدام پیوندها کار میکند. روی کدام گسلهای فکری و اخلاقی در جامعه کار میکند و همان جا باید حاضر باشیم. یک رسانه دینی و انقلابی باید دقیقاً همان جا حاضر باشد. چرا اینها ترجیح میدهند به جای تغییر عناصر یک فرهنگ، چینش اولویتهای آن را تغییر بدهند که مخاطب بدون اینکه بفهمد نگاهش کم کم به مسائل و ارزشها و ملاکها عوض بشود؟ برای اینکه به یک واقعیتی رسیدهاند. به خصوص امروز که دنیای پیچیده رسانه هست. آن هم این است که کارکرد ارتباطات یک امر بسیط نیست. یک همبسته فرهنگی است. یک مجموعه فرهنگی است. یک بسته است. یعنی یک الگوی چند وجهی و پیچیده است. الگوی مرکب و چند لایه است که دست کم سه نوع ارتباطات را در کنار هم میچیند. ارتباطات شخصی و شخص و به شخص است. هدف این افراد هستند. ارتباطات ساختاری که هدف آن تغییر ساختارهاست و از طریق ساختار عمل میکند و بعدی هم ارتباطات عینی است. ذهنی نیست. چون شخصی که گفتی از ذهن شروع میکند ولی عینی از بیرون به سمت ذهن شروع میکند. از عین به ذهن است. دست کم از این سه طریق و از آن طرف خلاقیتهایی که در حوزه رسانه و هنر و فرهنگ در یک جامعه اتفاق میافتد بخشی منسجم و مدیریت شده است و بخشی هم غیر منسجم و مدیریت نشده است. خودجوش است. ولی اگر بتوانی یک ظرفیتی ایجاد بکنی که خلاقیتهای منسجم و غیر منسجم را در یک سازوکاری از دور یا از نزدیک مدیریت کنی و به سمتی که میخواهی پیش ببری عملاً یک گفتمان خاص، یک گفتار و بیان خاص، دکترین خاص، ایده خاص، هر اسمی که روی آن میگذارید، کم کم بر فضا حاکم میشود به نحوی که تمام شکلهای ارتباطی و الگوهای ارتباطی دیگر و رسانههای دیگر خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته در میدانی که شما طراحی کردهای بازی میکنند. یعنی ممکن است شما در دو رسانه برنامه ورزشی و تفریحی و علمی و همه چیز داشته باشی و باید هم داشته باشی. اما تک تک این پروژهها و برنامهها در چه طرح جامعی عمل میکند؟ یعنی در چه هندسهای مدیریت میشود؟ در تمام تلویزیونهای دنیا انواع و اقسام برنامهها در تمام رسانههای دنیا هست. تفریحی، آموزشی، انواع و اقسام فیلمها، بحث خبر سیاسی و اقتصادی و همه چیز هست. اما چرا نتایج اینها با همدیگر فرق میکند؟ تأثیر و کارکرد آن روی مخاطب متفاوت است. این دقیقاً در درجه اول به این بستگی دارد که در چه طرح جامعی مجموع اینها مهندسی شده است. یعنی یک هدف کلی برای آن طراحی شده و به صورت منسجم به آن سمت میرود یا همینطوری است؟ اگر طراحی شده آن هدف چیست؟ درست مهندسی شده یا نشده؟ درست مثل یک گله گوسفندی که چوپان هدایت میکند. هر کدام از اینها یک گوسفند و جدا جدا هستند. ولی این چوپان میتواند با کمک سگ گله یک کاری بکند که مجموع این گوسفندها به جهت خاصی حرکت کنند. خود گوسفندها ممکن است اصلاً نفهمند که چرا به این سمت آمدند. چرا الان آمدند؟ انتهای مسیر به کجا میرود؟ خودشان فکر میکنند که خودشان میروند. لازم هم نبوده که چوپان یکی یکی بالای سر اینها بیاید و یک چماقی روی گرده گوسفند بزند و بگوید برو. ولی گله طوری مدیریت میشود که خود اینها نمیفهمند چه زمانی حرکت کردند؟ چه زمانی به کجا میرسند؟ چرا از این سمت آمدند؟ چه اتفاقی افتاد؟ فقط میبینند به یک سمتی رفتهاند. البته این مثال خوبی نیست و فقط جهت تفهیم مسئله عرض کردم. همین گوسفندها و همین اجزا و عناصر را شما به دست یک چوپان دیگری بده و به او یک برنامه دیگری بدهد. درست ممکن است در جهت عکس اینها را حرکت بدهد. این گله در هر دو روز هم فکر میکند هیچ تفاوتی پیش نیامده و همان کاری که دیروز شد امروز هم انجام شده است. در حالی که دیروز شما به یک جهت رفتید و امروز به یک جهت دیگری رفتید. میگویند هر مثالی که میزنید از یک جهاتی شما را از مسئله دور میکند و از یک جهاتی نزدیک میکند. در مثال مناقشه نکنیم. ولی کاری که دشمن با کمک سگ گله خود یعنی رسانهها با گلههای افکار عمومی در دنیا میکند دقیقاً همین است. به گوسفندها نمیگوید شما دیروز علف خوردید و امروز باید سنگ بخورید. نمیگوید دیروز راه رفتید و امروز باید کلاً بدوید. اصلاً گله احساس نمیکند که دیروز با امروز چه تفاوتی کرد. در حالی که اساساً ضد جهت دیروز حرکت میکند. اصلاً ممکن است دیروز به چراگاه میرفته و امروز آن را به قربانگاه میبرند. تا وقتی تیغ زیر گلویش نیاید نمیفهمد که فرق امروز با دیروز چه بود. این مثال از جهتی مثال خوبی نیست ولی از این جهت که مسئله تفهیم بشود که چگونه میشود با یک تغییر چینش عناصر و تغییر مدیریت و هدفگذاری همه آن مؤلفهها و عناصر ظاهراً سابق سر جایش بماند در حالی که همه چیز تغییر کرده است. رسانه میتواند با افکار عمومی این کار را بکند. آنها گفتند ما باید این مسائل چند لایه را متوجه بشویم. جامعه هیجان میخواهد، خشونت میخواهد، شهوت میخواهد، تفریح میخواهد، آگاهی میخواهد، ورزش میخواهد، اقتصاد میخواهد. ما همه چیز را در رسانه به جامعه میدهیم. منتها چطور اینها را بچینیم؟ به کدام سمت و با چه ماهیتی بچینیم؟ اصلاً یکی از تفاوتهای رسانهای که به جبهه مقاومت در جهان متعلق باشد و رسانهای که به جبهه ضد مقاومت و جبهه سازش متعلق باشد و بخواهد زیر سایه جبهه دشمن عمل بکند همین است. حالا لب مسئله در این بخش همین بود. تعابیر متعددی برای آن آوردهاند، نظریههای مختلفی در این باب مطرح شده که من دیگر نمیخواهم آن تعابیر را کش بدهم الا یک نمونه که ببینید در انتها مطلب همین است که میگوید ما سعی نمیکنیم شکلهای ارتباطی و الگوهای ارتباطی در جوامع هدف حذف یا نفی کنیم. چون واکنش نشان میدهند. نمیشود به آنها توهین مستقیم کرد و گفت کل مبانی شما مزخرف است و شما باید اصلاً اخلاق و سبک زندگی خود را کنار بگذارید و زیر سایه ما بیایید. باید یک کاری کنیم این گوسفندها با پای خودشان به سمت قصابی بیاییم. اگر نه باید دو نفر هر گوسفند را بغل کنند و بیاورند. باید پشت هر کدام از اینها یک نفر بایستد و آن را هل بدهد. چقدر میشود یک گوسفند را هل داد. چقدر نیرو میخواهد. کاری کن که خودشان بیایند. با هیجان دیروز هم بیایند. این تعبیری که از تهاجم فرهنگی و تهاجم رسانهای میگویند به این شکل عمل میکند. و الا اگر نبرد مستقیم باشد و بگویند دو جریان مختلف هستیم و بیایید مناظره کنیم اصلاً باکی نیست. مناظرهها همیشه به نفع اسلام است. این را بدانید که در تاریخ بشر و در تاریخ اسلام از اول تا الان رودرروییهای فرهنگی عریان شده و منطقی و شفاف شده و مناظره جدی پیش آمده همه جا به نفع اسلام تمام شده است. اتفاقاً هر جا مناظره نیست یا مناظره از نوع کلاهبرداری و عوامفریبی هست، هر جا آزادی بیان نیست، هر جا منطق و اخلاق نیست، هر جا ترس و نفا و ریا و مخفیکاری است جبهه اسلام شکست خورده است. کفار و منافقین بر سر کار آمدهاند و اسلام عقب رفته است. هر جا که شفاف شده و گفتهاند بیایید منطقها را وسط بگذاریم و بحث بکنیم اسلام پیروز شده است. به جای مجادله منطقها بیایند و مناطقه بشود بدون استثنا اسلام آبرومند از آن بیرون آمده است. این خیلی بحث مهمی است. آنها هیچ وقت نمیخواهند یک بحث شفاف منطقی پیش بیاید. مثلاً از حقوق بشر و حقوق زن میگویند و هیچ وقت حاضر نیستند بحث بکنند. اگر شما یک بار دیده باشید اینها بگویند بیایید بحثها و نظرها را روی میز بریزیم و حرف بزنیم تا ببینیم شما کلاً راجع به حقوق بشر چه میگویید و چرا میگویید و ما هم بگوییم که ببینید ما چه میگوییم و برای چه میگوییم. حالا من بحث نظری را میگویم. بنده مدعی نیستم در جامعه ما حقوق همه رعایت میشود. نهخیر. حقوق بشر با معیار اسلامی در جامعه ما و در تمام جوامع اسلامی نقض میشود. مشکلات فرهنگی داریم، مشکلات ساختاری داریم. اینجا بحث نظری میکنیم. یعنی مکتب حقوق بشری اسلام و مکتب حقوق بشری لیبرال یا سایر ایسمها هیچ وقت بحث نمیکنند. اینها در مناظره مستقیم چیزی برای گفتن ندارند. این در طول تاریخ تجربه شده است. مرکز بحثهای حقوق بشری همین ژنو است که ما یک بار با دوستان دعوت شدیم و چند سال پیش رفتیم. اتاق به اتاق در این ساختمان حقوق بشر میرفتیم و دنبال کسی میگشتیم که جواب سوالها را بدهد و جواب سوالهایش را بدهیم. دیدیم اصلاً یک بروکراسی اداری است و کاملاً سیاسی و دیپلماتیک است. اصلاً نمیخواهند از کسی سوالی بپرسند بلکه تحکم است و میخواهند دستور بدهند. گفتگو نیست. یکطرفه است. آنجا یک شعبهای از سازمان ملل است. همان سازمان ملل هم در واقع سازمان دول است و سازمان دول هم در واقع در مشت 4، 5 قدرت است که اصل آن هم آمریکا و صهیونیستها هستند. ابزار هستند. اینها حرف است. اینها تن به هیچ گفتگوی شفاف منطقی مستقیم مستقل آزادی نمیدهند. ما این را تجربه کردهایم. تا با آنها شروع به بحث کنی و میگویی دلیل شما چیست؟ دلیل ما این است، دلیل شما چیست؟ تعجب میکنند. میگویند مگر اینجا دانشگاه است؟ این حرفها چیست که میزنید؟ ما اینجا «چرا» نداریم. ما توضیح میخواهیم و شما باید در اجرای فرمانهای ما توضیح بدهید. اینطور هستند. بنابراین صریح به نفی و حذف شکلهای فرهنگی و ارتباطاتی و رسانهای نمیآیند. آنها متوجه هستند که بسته و منظومه فرهنگی ویژگیهای پیچیدهای دارد و کارکردهای متفاوتی دارد و این ویژگیها را تغییر نمیدهند. بلکه پیوندهای جدیدی به جای پیوندهای قبلی میچینند و ایجاد میکنند. قطعات مثل قطعات ماشین است. اینها را باز میکنند و دوباره به شکل دیگری میچینند. آن را نابود نمیکنند که شما عصبانی بشوی و بگویی فرهنگ ما عوض شد. میگوید نهخیر، همان چیزهایی که بود الان هم هست. این را من تکرار میکنم تا بدانید این یک تاکتیک پیچیدهای است. بعضیها فکر میکنند دعوای فرهنگی ما بر سر این است که آنها یک مرتبه میآیند و میگویند خدا نیست و پیغمبر نیست. حالا اگر 4 گاف هم میدهند شما به حساب جبهه مقابل نگذارید. اینها افراطیون و احمقهای آنها هستند که مثلاً آن کشیش میآید و قرآن را آتش میزند. اینها گفتمان غالب نیستند. جریان غالب آنجا این کارها را قبول ندارد چون میداند این کارها به ضرر آنهاست. کاریکاتور برای پیامبر(ص) بکش و علیه فلان فیلم بساز. اینها سیاست حاکم آنها نیست. چون اینقدر احمق نیستند. اتفاقاً آنها میگویند معماری و سنگهای مسجدالحرام و مسجدالنبی با ماست. وقتی آمریکاییها به نجف و کربلا آمده بودند، اولین باری که از ایران میخواستند برای زیارت بروند در ذهن من این بود که اینها میروند ممکن است آنها درگیر بشوند. بعد که رفته بودند و آمده بودند دوستان میگفتند اتفاقاً اینقدر به ما احترام گذاشتند که ما گفتیم نکند یک وقت بیایند و با ما سینه بزنند یا دیگ آش نذری برای ما بگذارند. آنها احمق نیستند. این تکفیریها احمق هستند که راه میافتند و هر کس دینی باشد سرش را میبرند. اینها مثل خوارج هستند. اینها دوامی ندارند. اینها آفتاب لب بام هستند. اینها یک مشت احمق هستند. من دلم برای این تکفیریها و بدنه پایین آنها خیلی میسوزد. یک مشت احمق و تربیتنشده هستند. دقیقاً همان خصلتهایی که امیرالمؤمنین علی(ع) برای خوارج میگوید که یک مشت آدم احساساتی و سطحی و تربیتنشده هستند. و الا فداکار هستند. بدنه آنها را میگویم. میدانید چند هزار بچه مسلمان از اروپا و آمریکا و کانادا زندگی و درس و دانشگاه خود را رها کردهاند و به سوریه و عراق آمدهاند و به داعش و النصره رفتهاند و سر میبرند؟ این خیلی چیز عجیبی است. اصلاً به نظر من یکی از توطئههایی که غرب در سوریه و عراق اجرا کرد همین بود که بدنه جوانان مسلمان انقلابی به اصطلاح سنی را چون درست آموزش ندیده بودند و تربیت نشده بودند به جای سنی بودن تبدیل به تکفیری و وهابی کردند و خیلی از آنها هیچ چیزی از اسلام نمیدانند. اینها را از تمام اروپا و قاره آمریکا و شرق و غرب عالم از خانهها و دانشگاهها و مسجدها بیرون کشید و مسلح کرد و به سوریه فرستاد تا اینها بروند با جبهه مقاومت و حزبالله بجنگند. یعنی از این توطئه انگلیسیتر واقعاً نمیشد. خیلی توطئه بدی بود. ولی این طرف چارهای نداشت. چون اینها میخواستند کمر مقاومت را بشکنند و حزبالله و سوریه را از بین ببرند و بعد هم به عراق بیایند و همین کارهایی که در سوریه و عراق میکنند را بعداًدر ایران انجام بدهند. یعنی در استانهای ایران به راه میافتادند و این کارها را میکردند. این درگیری بر ما تحمیل شد و چارهای هم نبود. اما دشمن چه کار کرد؟ همین که میگویم صورت مسئله را عوض میکند، مؤلفهها را عوض میکند و گله را یک مرتبه از آن طرف میبرد. گله القاعده و داعش و النصره زوم کرده بودند و میخواستند به سمت ضربه زدن به آمریکا و غرب بروند. درگیر شده بودند. ولی یک مرتبه مسیر گله عوض شد. همان جوان است، همان احساسات را دارد، همان است که میگفت میخواهم علیه آمریکا و اسرائیل عمل کنم. ولی کاری کردهاند که میآید و غسل شهادت میکند و برای دفاع از پیامبر(ص) و اصحاب پیامبر(ص) و امالمؤمنین به ناموس مردم تجاوز میکند و سر بچه کوچک را میبرد و سر پدر و مادرش را جلوی بچه ببرد. نمیدانم در اینترنت دیدهاید یا نه که به سیمهای وسط خیابان سر آویزان کرده بودند. در خیابان با این سرها فوتبال بازی میکردند. این است. هزاران نفر از جاهای مختلف دنیا با عشق جهاد و شهادت به این شکل به اینجا آمدهاند. این جهاد برای منافع اسرائیل و عربستان به نفع آمریکا و به نفع اتحادیه اروپاست. اسرائیل هم میگوید زخمیهای خود را به اینجا بیاورید تا معالجه کنیم. الان نزدیک به یکی، دو هزار نفر از مجروحهای اینها در بیمارستانهای اسرائیل هستند. دشمن به این شکل کار میکند که دو طرف غسل شهادت بکنند و الله اکبر بگویند و بروند تا با هم بجنگند. شما فرض کنید این نیرو کنار هم قرار میگرفت. چنان که حزبالله و حماس کنار هم قرار گرفتند و کمر اسرائیل شکست. اسرائیل واقعاً داشت نابود میشد. جنگ 33 روزه و بعد جنگ 22 روزه و بعد جنگ 8 روزه اتفاق افتاد و اگر ادامه پیدا میکرد به جنگ دو روزه و یک روزه میرسید و کار تمام میشد. اینها فرو میپاشیدند. اسرائیل را از لب پرتگاه نجات دادند. البته موقت است ولی فعلاً این کار را کردهاند. نیروهای رزمنده جهان اسلام را گفتند با هم بجنگید. یک طرف به اسم القاعده و این طرف هم به اسم حزبالله با هم جنگیدند. این طرف که چارهای ندارد. اگر دفاع نکند که کل جبهه مقاومت از هم میپاشد. اینها طرحهای پیچیده است. نمیگوید از اسلام چیزی نگو. میگوید نهخیر، برای اسلام فدارکاری کن. کدام اسلام؟ این همان کاری است که انجام میدهند. از این جبههها در مسائل مختلف دارند و دشمن از طریق رسانه و نفوذ عمل میکند. ما خیال میکنیم جاسوس اینهایی هستند که شب لباسهای سیاه میپوشند و مخفیانه با طناب از دیوار بالا میآیند و از یک چیزهایی عکس میگیرند و شنود میگذارند و میکروفون میگذارند. اینها عملههای جاسوس هستند. جاسوسهای بزرگ کسانی هستند که یک مرتبه نفوذ میکنند و یک جریان و مذهب میسازند. یک مرتبه بهاییت میسازند. وهابیت درست میکنند. فرقه درست میکنند. قادیانه درست میکنند. یک مرتبه 10 نفر در 10 جا نفوذ میکنند و با ارتباطات و تأثیرگذاری لشکر جوانهای مسلمان را از بین میبرند. یک مرتبه نهضت بیداری اسلامی را به جنگ داخلی و جنگ مذهبی تبدیل میکنند. مگر این کار را نکردند؟ من عرض کردم که بهار عربی دیگر تمام شد. هیچ خبری از آن نیست. تمام شد و به هیچ نتیجهای هم نرسید. اما بیداری اسلامی ادامه دارد. ولی اینها میخواهند انرژی بیداری اسلامی را صرف خودش بکنند. توطئه بزرگ این بود. یعنی الان همه جا، از شمال آفریقا تا سوریه تا مصر تا داخل حتی فلسطین و لبنان و عراق و پاکستان مسئله اصلی این بود که رژیمهای استکباری و وابسته و دیکتاتور و سکولار و وابسته به غرب و ضد اسلام را برداریم و ازادی و استقلال و مردمسالاری و اسلام را بر سر کار بیاوریم. بیداری اسلامی این بود. الان چه شده است؟ همه جا تروریزم، هرج و مرج، جنگ داخلی، بمبگذاری، جنگ مذهبی، جنگ فرقهای، جنگ قبیلهای یا در اوج است یا آماده انفجار است. نبرد مذهبی و جنگ علوی و سلفی و جنگ شیعه و سنی و جنگ زیدی و غیره است. این توطئه اینهاست. وقتی میگویند تهاجم فرهنگی و رسانهای این است. از طریق چه کسی است؟ از طریق مزدوران خود که در رأس حکومتهای جهان اسلام هستند به ویژه این حکومتهای عرب عمل میکنند. دلارهای نفتی را خرج میکنند. مفتیهای فاسد و آخوندهای فاسد درباری وهابی، فتواهای کثیف. منتها این آتش زیر خاکستر است و باید مدیریت بشود که دوباره سر بر خواهد داشت. این قضیه تمام نمیشود. بالاخره یک معضل اجتماعی در جهان اسلام است. دچار فقر و عقبماندگی و دیکتاتوری و مذهبستیزی و تحقیر ملتهای عرب هستند. این قضیه که تمام نمیشود. منتها یک کاری کردند که با هرج و مرج و وحشت و بمبگذاری و جنگ داخل حالت تهوع به مردم دست بدهد. چون همه که به صحنه نیامدند. هیچ کدام از اینها که انقلاب واقعی نبود. مثل ما نبود. همه اینها نیمچه انقلابهای ناقص بود. مردم به این شکل به خیابانها نیامدند. این انقلاب ما بود که از 15 خرداد 42 همینطور این آتش و انرژی جمع شد و بعد اواخر سال 56 یک سال هر روز تظاهرات در کل شهرهای کشور اتفاق افتاد. هر روز شهید بده و با شعارهای مشخص و رهبری مشخص و ایدئولوژی مشخص جلوی جریانهای غیر رهبری بایست و اینها با آگاهی جلو بروند. این مشخصه و ویژگی منحصر و خاص انقلاب ما بود. بقیه نه به لحاظ کمی و نه کیفی و نه رهبری و نه مردمی و نه ایدئولوژیک اینقدر قوی نبودند و دیدید که همه جا چه کار کردند و چه شد. یک جا با کودتا به هم ریخت. اصلاً سیاست غرب همین است. اگر کارهایش پیش برود شعار صلح و آرامش میدهد. میگوید ما میزان اهمیتها و روند ارتباطات موجود در هر جامعه را تغییر میدهیم. ما ویژگیهای پیچیده و کارکرد آن بستههای فرهنگی را باید تغییر بدهیم و پیوندهای دیگری که خودمان تشخیص میدهیم را به جای آن بنشانیم. ما انقطاع و اتصال مجدد بین مؤلفههای موجود در فرهنگ جامعه اسلامی به وجود میآوریم. یعنی اینها به شکلی چیده شدهاند و ما اینها را قیچی میکنیم و منقطع میکنیم و دوباره به یک شکل دیگری متصل میکنیم که احساس نکنند آنها زیر و رو شد و بگویند همان چیزهایی که بوده الان هم هست ولی متوجه نشوند که در ارزشها تغییر ایجاد شد، در ظرفیتهای جامعه تغییر ایجاد شد، در اولویتها، در مشروعیتها، در عدم مشروعیتها تغییر ایجاد شد. یک جامعه گلهای اینها را نمیفهمد. اما اگر جامعه گلهای نبود و در واقع جامعه امت شد. یک امت با امام و یک امت آگاه شد چه؟ امت گله نیست. امت تفاوت شعارها و حرفها را احساس میکند و موضع میگیرد. امر به معروف و نهی از منکر میکند. اعتراض میکند. سوال میکند. امت گله نیست که به دنبال سگ رسانه برود. امت جهتگیری خود را میفهمد. آن رسانه و مسئولیتها و حاکمیت و انحرافات در حاکمیت را متوجه میشود و با آن درگیر میشود و جلوی آن میایستد. نه اینکه به دنبال آن راه بیفتد. یا این تعبیر و این تئوری که نفوذ رسانهای جدید در فرهنگ لازم نیست صریح با سنتهای فکری یک جامعه در بیفتد بلکه نقش کاتالیزور را ایفا کند. یعنی تشدید کننده برای اینکه یک تعادل جدیدی ایجاد بکند. باز اجزای معادله فرق نمیکند اما معادله قوا تغییر میکند. قوا همان قواست بلکه معادله قوا تغییر میکند. یک تعادل جدیدی در مؤلفههای موجود در جامعه به لحاظ فرهنگی و تربیتی ایجاد کنند و با تحول عوامل فرهنگی به کمک رسانه تأثیر بگذارند و دیدگاهها و کارکردهای مکان و زمان و زندگی سازمانی و نهادها و ساختارهای قدرت و همه اینها را دچار تغییر و تحول بکنند و این تحول یک سویه نیست. بلکه تحول متقابل است. اشخاص روی نهادها تأثیر میگذارند، نهادها روی اشخاص تأثیر میگذارند، اینها روی رسانه تأثیر میگذارند، رسانه روی آنها تأثیر میگذارد. ولی وقتی شما جهت این مجموعه را عوض بکنی، یعنی تو پشت فرمان بنشین و مسیر جاده را عوض کن. همه کسانی که در اتوبوس بودهاند هم باشند. مثل قبل بگویند و تخمه بشکنند و شوخی کنند و دعوا کنند. ولی نفهمند که راننده اتوبوس عوض شد و در یک جاده دیگری افتاد. ناآگاهانه هم سر و ته نکن که بفهمند برگشتهای. به یک جا یا یک میدانی برس و یک ترمزی بزن و یک نوشابهای بگیر و همینطور که سرگرم هستند میدان را دور بزن. فکر میکنند همان مسیر را ادامه میدهی و نمیدانند که کل مسیر را برمیگردی. اینها کارهای پیچیدهای است که در این حوزه انجام میشود و در مجموع یک فرایندی است که هم رسانههای جدید ایجاد میکنند و هم از رسانههای قدیم به نحو جدیدی استفاده میکنند. در واقع یک شبکه مفهومی و یک شبکه معنایی را در جامعه تغییر میدهد به شکلی که بین مخاطب و خودش واسطه میشود. یعنی یک لایهای در ذهن مخاطب تشکیل میدهد که مخاطب نمیفهمد ولی مخاطب فکر میکند چیزهایی که میشنود خودش میشنود ولی از این فیتلر میشنود. فکر میکند خودش میبیند در حالی که با عینک او میبیند. با ذهن او داوری میکند. این یک مسئله است. این جزو پروژههای آنها بوده که نسبتاً هم تا حدودی و در جاهایی موفق عمل کردهاند. میگویند ما تعیین میکنیم افکار عمومی جهان چگونه بیندیشند. چه چیزی را احساس کنند و چه چیزی را احساس نکنند. چه احساسی داشته باشند و چطور واکنش نشان بدهند. از طریق حوزه و رسانه این کار را میکنند. نکته دوم اینکه گفتند ما برای جهان قانون مینویسیم. ما به همه یاد میدهیم که یک قوانینی هست. این قوانین را هم ما نوشتهایم و همین است. اگر اینها را انجام بدهید تشویق میشوید و اگر انجام ندهید مجازات میشوید و اسم شما یاغی میشود. اسم شما تروریست میشود. اسم شما بیمار میشود و باید معالجه و نرمش داده بشوند. آمریکا از 1945 تا همین الان تقریباً به طور متوسط سال یک مداخله نظامی در جهان کرده است. از مداخلههای کوچک و تروریستی و محدود تا جنگهای بزرگ مثل عراق و افغانستان و جاهای دیگر. یعنی تقریباً سالی بر آمریکا نگذشته الان اینکه در سطح دنیا یا جنگی به راه انداخته باشد یا وارد آن شده باشد. یعنی در یک جنگی دخالت کرده است. آمریکا که میگوییم یعنی بلوک غرب و سرمایهداری و صهیونیستی که اروپا هم جزو مهرههای شطرنج آنهاست و در واقع به رهبری آمریکا عمل میکند. کتابی به نام ریشههای جنگ هست که این تعبیر را از آنجا نقل میکنم. میگوید تمام عناصر یک اعتقاد قوی امپراطوری که ما امپراطور جهان هستیم و باید همه این را بفهمند در این کار وجود دارد و هم احساس رسالت در آن هست و هم یک ضرورت تاریخی است و هم با غیرت پروتستانی و غرور نژادی به دنیا باید بفهمانیم که خط قرمزها را در کل جهان در عرصههای اصلی بینالملل ما تعیین میکنیم و شما هم باید این را بپذیرید. دوستی و دشمنی ما بر این اساس تعیین میشود. اصول اعتقادی امپراطوری این است که ما باید به دنیا بفهمانیم که ما امپراطور جهان هستیم. همان نقشی که یک وقتی امپراطوری ایران و روم داشتند. یک وقتی خلافت اسلامی سرنوشت دنیا را در اواخر دوره بنیامیه و به خصوص دوره بنیعباس و دوره عثمانیها تعیین میکرد. اینها برای غرب و دنیا تعیین میکردند که باید چگونه عمل کنید و میگفتند ما رئیس جهان هستیم. حالا اینها میگویند نوبت ماست. میگویند روشی که یک امپراطوری جا بیفتد این است که باید پذیرفته بشود. تا دیگران نپذیرند که شما امپراطور هستید در واقع شما امپراطور نیستید ولو قدرت و ثروت داشته باشید. میگوید اصول اعتقادی امپراطوری مبتنی بر قانونسازی است. ما قانون میسازم. ما تعیین میکنیم چه چیزی در دنیا قانون است. بعضیها مثل جانسون باهای و هوی و بعضیها مثل نیکسون به شکل آب زیر کاه عمل میکنند ولی بالاخره هدف سیاست خارجی آمریکا یک چیز است و آن هم اینکه جهان باید سال به سال بیشتر بفهمد که باید تابع قوانین ما باشد. ما برای جهان قانون مینویسیم. ما میگوییم چه چیزی ممنوع است و چه چیزی جایز است. ما صلح را مدیریت میکنیم و هر وقت به نفع ماست از آن دفاع میکنیم و جنگ را به راه میاندازیم هر وقت صلح به نفع ما نباشد و ما باید با جنگ ادامه حیات بدهیم. ما باید به دنیا یاد بدهیم که همه جهان جزو منافع ماست. ما در تمام جهان منافع داریم. هیچ کس دیگر در تمام جهان منافع ندارد و هر کسی منافع ملی دارد ولی ما منافع جهانی داریم. حالا اینهایی که میگویم یادتان باشد امام چطور تمام اینها را شکست و یکی یکی زیر پا گذاشت و به صورت اینها تف انداخت. یکی یکی اینها را شکست. گفتمان رسانهای اینها را شکست. گفت از این به بعد ما با زبان شما حرف نمیزنیم و شما باید با زبان ما حرف بزنید. از این به بعد صحبت سنت و مدرنیته و این چیزها نیست. از این به بعد صحبت استکبار و مستضعف و عدالت و جهاد و شهادت و قسط است. با این ادبیات باید حرف بزنید. یاد بگیرید که با ادبیات ما حرف بزنید. ما دیگر با ادبیات شما حرف نمیزنیم. تابوهای رسانهای اینها را شکست. در این حوزه گفت قانونی که شما مینویسید به درد خودتان میخورد. ما طبق شریعت خدا عمل میکنیم و نه قانون شما. اینها گفتند ما در همه جا منافع داریم. ما در خلیج فارس منافع داریم. امام گفت شما غلط کردهاید که در خلیج فارس منافع دارید. منافع هر کشوری در جامعه خودش است. مثل این است که ما بگوییم منافع ما در خلیج مکزیک در خطر است و ما باید به آنجا بیاییم. این را که میگوییم شما تعجب میکنید و میگویید یعنی چه که شما در خلیج مکزیک منافع دارید؟ ولی رسانههای آمریکا و ادبیات اینها کاری کرده که اگر اینها گفتند ما در خلیج فارس منافع داریم همه بگویند بله، اینها منافع دارند. مسئله این است. اگر شما بگویید ما در خلیج مکزیک منافع داریم میخندند. اینطور است. امام گفت اگر قرار به منافع جهانی باشد ما هم منافع جهانی داریم. ولی ما به دنبال منافع نیستیم. ما رسالت جهانی داریم. ما در تمام جهان با شما درگیر میشویم و ترتیب شما را میدهیم. یعنی امام گفت ما از هستههای حزبالله در سراسر جهان حمایت میکنیم. یعنی چه؟ یعنی ما عقاید جهانی داریم. اگر شما منافع جهانی دارید ما هم جبهه جهانی داریم. گفت ایران وطن دوم تمام مبارزان و چریکهای مبارز در جهان است. اینها عین عبارات امام است. گفت اینجا وطن دوم همه شماست. گفت ما تا نابودی سرمایهداری به رهبری آمریکا و کمونیزم آرام نخواهیم نشست. گفت ما تمام سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهیم کرد. گفت هستههای حزبالله لاید در سراسر جهان تشکیل شود. هیچ کس دیگر به این شکل حرف نزده است. این پیرمرد با پرچمی که برداشت آمد و به نام اسلام و به نام پیامبر(ص) و قرآن و به نام اهل بیت(ع) بر دهان اینها زد و تمام این محاسبات را به هم ریخت. این عین عبارت امام است که گفت شما غلط کردهاید که منافع جهانی دارید. شما یک کشور مثل بقیه کشورها هستید. قانون باید برای همه مساوی باشد. ادبیات امام با آمریکا اوایل تند نبود. حالا من برای شما میخوانم که اول امام خیلی آرام و منطقی حرف زد. با شاه هم همینطور بود. اگر یادتان باشد امام سال 42 حتی نمیگفت شاه، بلکه میگفت آقای شاه. نمیدانم یادتان هست یا نه که میگفت آقای شاه این کار را نکن، آقای کارتر این کار را نکن. این تفکری که میگوید ما منافع جهانی را بر سراسر کره خاکی تحمیل میکنیم آن هم از طریق مقرراتی که برای اقتصاد مینویسیم و از طریق ناوگانها و هواپیماها و آمادهسازی نظامی خودمان در سراسر جهان و در تمام کره زمین پاسگاه میزنیم. الان همین کار را کردهاند. اینها در نزدیک به 80 کشور پاسگاه زدهاند. یعنی زندان دارند، شکنجهگاه دارند، کشتی جنگی دارند، پادگان دارند. رسانههای جهانی هم در اختیار آنهاست. آمریکا گفت من حتی برای رفتار شوروی در کوبا مقررات تعیین میکنم که چه کارهایی را میتوانی بکنی و چه کارهایی را نمیتوانی در آنجا بکنی. تا کجا میتوانی پیش بروی. برای رفتار برزیلیها در برزیل و رفتار ویتنامیها قانون مینویسم. من میگویم ایرانیها چه کارهایی را حق دارند در ایران بکنند و چه کارهایی را حق ندارند بکنند. ما تعیین میکنیم. یک وقتی آمریکا و انگلیس و غرب میگفتند ما تعیین میکنیم که زنان شما باید بیحجاب و برهنه باشند. آخوندهای شما باید خلع لباس بشوند. ما دیگر روحانی و غیر روحانی نداریم. ما تعیین میکنیم. حتی بعد از مشروطه و اوایل رضاخان اینها میخواستند الفبا و خط فارسی را از بین ببرند و اینجا را هم مثل ترکیه و تاجیکستان بکنند که خط لاتین باشد. مقاومت روحانیت و مردم نگذاشت. سیاست جنگ سرد را و عکسالعمل راجع به مسائل بینالمللی آوردند. حتی آمریکا میگفت ما تعیین کردهایم که آیا انگلیس میتواند با باکو تجارت داشته باشد یا نه. حتی به اروپا هم دستور میداد. آیا یک مارکسیسم دندانپزشک در گینه انگلیس میتواند حاکم بشود یا نه. ما باید در نوک قله قوانین جهانی بایستیم. فرمانهای خودفرموده ما باید همه جا اجرا بشود. حتی به چین و شوروی یعنی بلوک کمونیزم هم تحمیل میکنیم که آمریکا حق دارد در فضای کشورهای شما پرواز نظامی داشته باشد. قانون این است. به عبارت دیگر چون تمرکز ثروت و قدرت را توانستهایم به نحوی کمسابقه در تاریخ اینجا جمع بکنیم درون نظام جهانی نیستیم بلکه ما بالای سر نظام جهانی هستیم. ما در این نظام هستیم، بلکه نظام جهانی زیر نظر ماست. دهکده جهانی که میگفتند همین است. میگفتند ما قویترین کشور هستیم، حاضر یراق قانون را به گردههای شما تحمیل میکنیم. این خطی بوده که تعقیب میشده و به خصوص بعد از سقوط کمونیزم و شوروی اینها فکر کردند دیگر جهان برای این کارها و این طرز حرف زدنها آماده شده است اما امام نگذاشت، انقلاب اسلامی نگذاشت. انقلاب اسلامی تمام بازی را به هم زد. گفت نه به لحاظ فکری و ایدئولوژیک و نه به لحاظ قانوننویسی برای جهان و نه به هیچ لحاظی ما شهروند مطیع شما نیستیم. ما یاغی هستیم. چون شما اصلاً حق حاکمیت بر جهان را ندارید. از آن وقتی که انقلاب شروع شده تا الان دهه به دهه آمریکا و غرب در حال ضعیف شدن است و انقلاب و اسلام در دنیا قویتر میشود. حتی به شما بگویم که همین اتفاقات جریانهای تکفیری مذهبی اهل سنت که بیدار شده هم جزو محصولات انقلاب ماست. اصلاً تفکر تکفیری و وهابی در قبل از انقلاب اسلامی و قبل از پیشرفتهای فرهنگی انقلاب اسلامی در دنیا کاملاً منزوی بودند. حاشیهای بودند. یک چیز پوسیده مثل کلیسای کاتولیک و پاپ و در حاشیه تاریخ بودند. وقتی اسلام با پرچم اهل بیت(ع) در دنیا سرنوشت منطقه و جهان را تغییر داد، وقتی سرنوشت فلسطین و اسرائیل را تغییر داد، یک پرچم بیسابقه را با شعار «نه شرقی، نه غربی، نه مارکسیزم، نه لیبرالیزم» بالا برد و پیروزیها و موفقیتها را با آن هم کودتا و تحریم و جنگ و توطئهها به دست آورد و حفظ شد و قویتر شد، یک مرتبه در افکار عمومی جهان اسلام که اکثریت اهل سنت بودند و هستند این سوال پیش آمد که چطور این اقلیت شیعه بین مسلمانان که خود اسلام دین دوم است و به لحاظ جمعیت دین اول نیست، چطور یک جامعه کوچک چند ده میلیونی این کارهای بزرگ را کرد؟ کاسه و کوزه امپراطوری را بر هم زدند. بر دهان مارکسیزم و کمونیزم و سرمایهداری غرب زدند. حکومت ساخت. مردم در صحنه هستند. در علم و اقتصاد هم پیشرفت میکنند و جلو میروند. این همه توطئه شد و باز هم اینها هستند و قویتر هم میشوند و از حرفهای خودشان هم کوتاه نمیآیند. هنوز از ولایت فقیه و اسلام و لا اله الا الله و الله اکبر میگویند. چطور است؟ تعبیر بنده این است که یک مقدار به اینها برخورد. گفتند ما اینها را اصلاً در جامعه خودمان داخل آدم نمیدانستیم و حالا اینها همه کاره و تعیین کننده سرنوشت جهان شدند. بعد این سوال پیش آمد که چرا ما اینقدر بیبخار هستیم؟ پس چرا کسی از ما حساب نمیبرد؟ به صحنه آمدند. منتها چون درگیر شدن با آمریکا و صهیونیزم هزینه دارد و به نفع آنها نیست و آنهایی که پشت پرده خط میدهند خودشان وابسته هستند به جای درگیر شدن با آنها گفتند بیاییم با خود اینها درگیر بشویم. این خط تکفیری اینطور آمد. پشت آن یک نوع رقابت و یک نوع حسادت بود و یکی هم اینکه غرب آمد با دلارهای نفتی میلیارد میلیارد سرمایهگذاری کرد و گفت در جهان اسلام یک پتانسیل عظیمی هست. اگر این پتانسیل که یک بخشی از آن در ایران فعال شد و این آتشفشان را ایجاد کرد و سرنوشت منطقه و جهان را تغییر میدهد، در سراسر جهان اسلام آزاد بشود ما فردا با یک ارتش چند ده میلیونی و چند صد میلیونی در جهان اسلام روبرو هستیم که اینها خاک شبه امپراطوری غرب را به توبره میکشند. اگر این پتانسیلی که الان در جهان اسلام ایجاد شده ادامه پیدا کند و ادامه هم پیدا خواهد کرد، صرف درگیریهای داخلی نشود اروپا و آمریکا چند سال نشده از بین میروند. اصلاً ارتشهای آنها سرباز برای جنگیدن ندارند. سربازان نشعه و خمار و مشغول فیلم و تریاک و همجنسبازی هستند. اصلاً اینها سرباز جنگ نیستند. میدانید که لباسهای ارتش آمریکا کولر دارد. این لباس جنگی که میپوشند تا گلوله نخورند کولر دارد. سربازی که لباسش نباید تیر بخورد و باید کولر هم داشته باشد، به درد جنگیدن میخورد؟ حالا اینها را از کوچه و خیابان جمع میکنند که لات هستند. اینها بچههای سرمایهدارها که نیستند. یک مشت آدمهای الکی خوش هستند که برای دلار میآیند. اینها میدانند که هر جایی جنگ رو در رو پیش بیاید مسلمانان پیروز هستند و آمریکا و غرب قطعاً شکست میخورند. این هیبت پوشالی رژیم اسرائیل چطور از هم پاشید؟ اینها میگفتند قویترین ارتش منطقه هستند و میگفتند چندمین ارتش جهان هستند. شما چهارمین یا پنجمین ارتش جهان هستید؟ پس چطور به دست چند هزار بچه شیعه حزباللهی شکست خوردید؟ نتوانستید حتی 10 کیلومتر جلو بیایید. 5 کیلومتر هم نتوانستید جلو بیایید. شما کسانی بودید که ظرف 6 روز 4 کشور عربی را گرفتید و ارتشهای 7، 8 کشور عربی را نابود کردید. چطور است که با تمام قدرت جلوی چند هزار بچه جوان آمدید و نتوانستید 5 کیلومتر در خاک لبنان جلو بیایید؟ میدانید اینها یعنی چه؟ جنگ 33 روزه و 22 روزه و اتفاقاتی که در عراق افتاد و آمریکا دمش را روی کولش گذاشت و رفت کار انقلاب ما بود. اینها کار ناسیونالیزم عربی و چپ و سوسیالیزم و این چیزها نبود. اینها فقط کار اسلام امام بود. تا قبل از این نهضت اینها هر جایی را گرفتند دیگر عقب نرفتند. هنوز در ایتالیا و ژاپن و آلمان از همان موقع جنگ دوم جهانی حکومت میکنند. پایگاهها و ارتشهای اینها هنوز هست. دولت مستقل ندارند. شما میدانید که ژاپن دولت مستقل ندارد. قانون اساسی اینها را بعد از اشغال آمریکاییها نوشتند. بیرون هم نرفتهاند. از همان موقع هنوز آنجا هستند. هنوز اشغال است. یعنی الان هنوز ژاپن و آلمان تحت اشغال آمریکا هستند. ولی از عراق رفتند. دیروز داشتم از یکی از نظریهپردازان ژورنالیست مشهور سیاسی آمریکا که رفته و عراق را دیده یک مقاله خواندم که گفته بود کاش به عراق نمیرفتم تا از نزدیک ببینم. حالا که رفتهام میبینم ایران چطور ما را مچل کرد. به دست ما صدام را برداشتند و بعد هم به ما اردنگی زدند و گفتند دیگر تشریف ببرید. دست شما درد نکند. بعد میگوید همین کار را در افغانستان با ما کردند. میگوید هیچ وقت در تاریخ آمریکا من اینقدر احساس حماقت نکردم که در این نبردی که ما با ایران در منطقه داشتیم. درست مثل یک احمق رفتار کردیم و همه جا از ایران شکست خوردیم. این مقاله را دیروز خواندم. گفت در انقلاب از ایران شکست خوردیم. گفتمان انقلاب اسلامی در آنجا مسلط است. در افغانستان شکست خوردیم. میدانید که این کسی که در انتخابات افغانستان از همه بیشتر رأی آورد از جریان متحد ما در جنگهای افغانستان بودند. سوار ما شد. در عراق سوار ما شد. میگوید ما خودمان میدانیم که در سوریه یک جنگ جهانی اتفاق افتاد. ما گفتیم که دخالت نکردیم ولی خودمان میدانیم که تمام قوای خود را وارد سوریه کردیم. آمریکا، اروپا، اسرائیل و رژیمهای عربی بودند. میگوید ما که میدانیم یک جنگ جهانی بود منتها یک جنگ جهانی از نوع پارتیزانی و جنگ پیاده بود و ما شکست خوردیم و همه هم میدانیم که از ایران شکست خوردیم. میگوید ما در غزه از همینها شکست خوردیم. در لبنان از همینها شکست خوردیم. نتیجه میگیرد و میگوید باید بپذیریم که آمریکا تا همین یکی، دو دهه پیش بالا آمد و در قله جهان قرار گرفت و پوزه شوروی و کمونیزم را به خاک زد، پوز فاشیزم و آلمانیها و رقبای اروپایی خود را به خاک مالید و بر تمام جهان مسلط شد و یک موجودی که ما اصلاً روی آن حساب نمیکردیم یقه ما را گرفت و از آن بالا به پایین کشید و در این 20، 30 سال هر اتفاقی که میافتد اینها با لبخند بیرون میآیند و ما با عصبانیت بیرون میآییم. در آخر هم میگوید به نظر من آمریکا هیچ وقت مثل این 3، 4 رئیس جمهور اخیر اینقدر رئیس جمهور احمق نداشته است. این خودش مینویسد که هیچ وقت آمریکا اینقدر رئیس جمهور احمق پشت سر هم نداشته است. چه جمهوریخواه باشد و چه دموکرات باشد. یکی از یکی دیگر احمقتر است. این میگوید اوباما هم که همه چیز را دو دستی تحویل میدهد و عقب میرود. سوال میکند که ایران نسبت به 10، 20 یا 30 سال پیش قویتر است یا ضعیفتر است؟ میگوید به دلایل مختلف قویتر است. بعد میپرسد آمریکا نسبت به 20 سال پیش قویتر است یا ضعیفتر است؟ آیا دستورات ما در دنیا 20 سال پیش بیشتر اطاعت میشد یا الان؟ 7، 8 شاخصه میآورد و میگوید طبق این شاخصهها ما خیلی نسبت به قبل ضعیفتر شدهایم. به روی خودمان نیاوردیم ولی ما از عراق فرار کردیم و هر جا که بیرون آمدیم پشت سرما انقلاب ایران آمد و مستقر شد. ما در سوریه از ایران شکست خوردیم. همه ما به صورت دسته جمعی از ایران شکست خوردیم. بعد میگوید انقلاب اسلامی ایران اسرائیل را جلوی چشم دنیا چند بار شکست داده است و همه فهمیدهاند چه خبر است. دیگر آن اسطورهها شکست. میخواهم روی این تعبیر تأکید کنم که میگوید وقتی اسطوره شکست دیگر شکست شما هم شروع شده است. چون ما با اسطورهسازی میتوانیم امپراطوری درست کنیم. امپراطوریها که واقعاً به همه جای دنیا تسلط ندارند. یک اسطوره درست میکنند و این تصور را که اینها ارباب همه هستند میپذیرند. این مفهوم ارباب و بردگی یک مفهوم ذهنی و اعتباری است. چطور یک ارباب به یک برده میگوید بنشین و مینشیند؟ میگوید بلند شو و بلند میشود. چرا این کارها را میکند؟ برای اینکه در ذهن خود این را دارد که این بر من مسلط است. همه چیز من و سرنوشت من در دست این است و اگر به حرف او گوش نکنم دنیای من خراب میشود. بنابراین مفهوم ارباب و برده یک مفهوم کاملاً ذهنی است. اگر این ذهنیت شکست یعنی این احساس به وجود آمد که این ارباب نیست و تو هم برده او نیستی و این شکستپذیر است و آنطور که تظاهر میکند قوی نیست و تو از این قویتر هستی دیگر مفهوم امپراطوری و اربابی و بردگی تمام است. حالا تو باید به راه بیفتی و با تک تک بردهها بجنگی که اینقدر نیرو نداری. مگر آمریکا میتواند سر هر کوچه و جلوی هر مسجدی یک تانک بگذارد؟ میدانید اینها از چه زمانی شکستند؟ وقتی که بچهها لانه جاسوسی را گرفتند و آمریکا گفت الان موتور ناوها را روشن کردهام و این طرف هم یک عدهای در ایران ترسیدند. بعضیها هم در دولت بودند و گفتند آقا آمدند. بعد امام آمد و گفت اولاً که هیچ غلطی نمیتوانی بکنی. دقیقاً قضیه داوود و جالوت تکرار شد. جالوت یک پهلوان گردنکلفت و شناختهشدهای بود. اصلاً کسی جرئت نمیکرد اسم جالوت را بدون احترام بیاورد. بعد به میدان آمد و دید یک نوجوانی جلو آمده و میگوید این کیست. من تو را ریز میبینم. چه کار داری که به اینجا آمدهای؟ گفت من آمدهام تا با تو بجنگم. گفت تو چه کسی هستی؟ گفت من داوود هستم. گفت با چه چیزی میخواهی بجنگی؟ گفت یک پلخمونی داریم که میخواهیم با همان حساب شما را برسیم. این خندید و گفت عجب! خب او زد و ترتیب جالوت را داد. وقتی جالوت افتاد اسطوره شکست. یک مرتبه همه گفتند دنیای جدیدی شروع شد. دنیا عوض شد. قوانین دنیا عوض شد. امپراطوری تمام شد. عین کاری که داوود با جالوت کرد را امام و انقلاب اسلامی با اینها کرد. با فلاخن خود به میدان آمد و هدف گرفت و درست به وسط پیشانی آنها زد و آنها هم افتادند. یک مثال دیگر اگر بخواهیم بزنیم مثال آن پادشاهی است که لباس نامرئی پوشید. خیاط کلاهش را برداشت. به خیاط سلطنتی گفت یک لباسی برای من بدوز که تا حالا هیچ کس برای هیچ ندوخته است. او دید هر لباسی بدوزد پادشاه میگوید مثل این هست. فردا آمد و گفت لباس را آماده کردی؟ گفت بله. گفت کجاست؟ گفت اینجا آویزان است. پادشاه نگاهی کرد و گفت کجاست؟ خیاط گفت این یک لباس استثنایی است و فرق آن با بقیه لباسها این است که دیده نمیشود. بعد قشنگ لباسها را در آورد و شروع کرد به ادا در آوردن و گفت این آستین را بپوشید و بعد آن آستین را بپوشید. شاه گفت اگر ما بگوییم نیست که برای ما افت دارد. ما باید بگوییم بله هست و این یک لباس مخصوص است. خلاصه شاه را عریان به خیابان فرستاد. همه میگفتند شاه لباسی دارد که هیچ کس ندارد. همه ایستاده بودند و نگاه میکردند و میگفتند عجب لباسی است. حالا همه چیز را میدیدند ولی به روی خودشان نمیآوردند. یک بچهای یک مرتبه گفت بابا شاه که لخت است. او که اصلاً لباسی به تن ندارد. تا این را گفت همه به همدیگر نگاه کردند و خندیدند. گفتند این بچه راست میگوید و شاه لخت است. تمام شد. آن جوانی که جو را شکست و به دنیا گفت این لخت است و لباسی ندارد، انقلاب اسلامی بود. امام بود. گفت این امپراطوری که میگوید امپراطور جهان است برهنه است. این دیوانه است. لخت به خیابان آمده و خیال میکند لباس بر تن دارد. اسرار این عالم را که همه هم میدانید و میترسید بگویید من گفتم. من گفتم و این خط را شکستم. اتفاق بزرگی افتاد. ولی متأسفانه روی دیگر سکه را در بخش دوم عرائضم میگویم. ما یک تیپهایی را در ایران داشتیم و داریم که در حاکمیت هم بودهاند و هستند و خواهند بود که گاهی قوی میشوند و گاهی ضعیف میشوند. همینها هنوز این را نفهمیدهاند. اینها هنوز میگویند نه، شاه لباس بر تن دارد. اینها میگویند تالوت دیوانه بود و اشتباه کرد و سوء تفاهم شده است. جالوت هنوز زنده است. مگر ما میتوانیم با قدرتهای جهانی در بیفتیم؟ شاه لباس دارد و یک لباس ویژهای هم دارد. کسی که گفت شاه برهنه است اشتباه کرده است. نمیشود شاه برهنه بیرون بیاید. محال است که تالوت از پس جاولت بر آمده باشد. با محاسبات مادی امکان ندارد. اینها آمدهاند وابستگی و ذلت را تئوریزه کردهاند و هنوز هم این کار را میکنند. هر چه میگوییم پیروز شدیم، زدیم و رفت، جلو آمدیم، آن کاری که میگفتید نمیشود را انجام دادیم و شد، ما آنجا نیستیم، ما خیلی جلو آمدهایم، ما اینها را در 10 جبهه شکست دادیم، تمام کارهایی که میگفتند نمیتوانید بکنید را کردیم، خطوطی که میگفتند نباید از آن عبور کنید را عبور کردیم و هیچ غلطی هم نتوانستند بکنند ولی اینها هنوز باور نمیکنند.
هشتگهای موضوعی